نویسنده به بررسی زندگی و مرگ غم انگیز کریستال سنیک، 31 سال پیش در یوکان می پردازد.

برای الیزا رابرتسون، این کار با یک پاکت در ویکتوریا در سال 2015 آغاز شد.

در داخل چند نوشته غریبه ای به نام کریستال سنیک و یادداشتی از همسایه رابرتسون بود که توضیح می داد او چگونه با سنیک در وایت هورس، دهه ها پیش کار می کرد. این یادداشت همچنین توضیح می‌دهد که چگونه سنیک در سال 1992 در خانه در نزدیکی کارکراس، یوکان مورد اصابت گلوله قرار گرفت و کشته شد و قاتل متهم – رونالد باکس، شوهر جدا شده بهترین دوست سنیک – پس از قتل ناپدید شده بود و از آن زمان دیگر دیده نشده بود. .

تا به امروز، حکم RCMP برای دستگیری Bax برای مواجهه با اتهام قتل درجه یک هنوز باقی مانده است.

داستان همسایه اش در مورد سنیک رابرتسون را بر آن داشت تا شروع به حفاری کند. هشت سال بعد، رابرتسون به تازگی کتابی را با مایلز دلفین منتشر کرده است که درباره زندگی و مرگ سنیک و جستجوی طولانی خانواده برای عدالت است.

رابرتسون با لئونارد لینکلیتر در کافه Midday CBC یوکان درباره کتابش صحبت کرد. I Got A Name: The Murder of Krystal Senyk.

این مصاحبه برای طولانی بودن و وضوح ویرایش شده است.

چه چیزی شما را به این پرونده سه دهه ای سوق داد؟

پرتره ای نزدیک از زنی با موهای بلند تیره.
الیزا رابرتسون نویسنده می گوید: «هرچه بیشتر در آن حفاری می کردم، بیشتر نمی توانستم از داستان دور شوم. (لین دونیک)

می‌دانید، به‌عنوان یک نویسنده، وقتی به معنای واقعی کلمه یک پاکت را در آستان خود دریافت می‌کنید، به نظر می‌رسد سطح خاصی از فوریت و اهمیت در این مورد وجود دارد. درک بیشتر و تحقیق بیشتر برای من بسیار مهم بود. و هر چه بیشتر حفاری می کردم، بیشتر نمی توانستم از داستان دور شوم.

می‌خواستم راهی پیدا کنم تا بتوانم آن را به زبان بیاورم و مطمئن شوم که کریستال و همچنین دیگرانی را که به دست خشونت‌های مبتنی بر جنسیت کشته شده‌اند و در معرض خطر قرار گرفته‌اند را فراموش نکنیم. ترک های این سیستم ها

چرا اینطور است؟

خوب، این یک موضوع بسیار زنده باقی می ماند.

یکی از نگرانی هایی که در کتاب مطرح کردم این است که کریستال می دانست که در امان نیست. او در هفته های منتهی به قتل درخواست کمک کرد. و این درخواست کمک هرگز جدی گرفته نشد، هرگز با آن گرانی که لازم بود با آن برخورد نشد. و متأسفانه، من می‌دانم که این موضوع در حال حاضر هنوز هم بسیار زنده است.

می دانید، فقط در دایره آشنایی شخصی خودم، با افرادی آشنا شده ام که تجربیات بسیار مشابهی را پشت سر گذاشته اند و می دانید، خدا را شکر که زنده مانده اند. اما آنها همچنین در این موقعیت‌ها بوده‌اند که افرادی که وظیفه حفظ امنیت آنها را بر عهده دارند – چه افرادی در بیمارستان‌ها باشند، چه پلیس، چه دولتی – شکست خورده‌اند و عمدتاً به این دلیل که باورشان نمی‌شد. یا فقط غیرقابل اعتماد تلقی می شوند.

من فکر می کنم که این سوال که ما به چه کسانی اعتقاد داریم و از چه کسانی در جامعه خود محافظت می کنیم بسیار بسیار مناسب است.

می توانید کمی در مورد آنچه که کریستال سنیک یاد گرفته اید به من بگویید؟

کریستال چیزهای زیادی بود و از آنچه که در صحبت با دوستان و خانواده اش شنیده ام بسیار غیرقابل توصیف بود. او یک کشتی گیر بازو قهرمان بود، او یک مهندس بود. او قبل از مرگش در دفتر فدرال مطالبات زمین در وایت هورس کار می کرد. اما او خیلی خیلی بیشتر از این بود.

غرور و شادی او کابینی بود که در کارکراس در حال بازسازی بود. و او بسیاری از این کار را با دست انجام می داد، بیشتر آن را به طور مستقل. و او فردی بسیار بسیار توانا و بسیار مستقل بود. بسیاری از مردم او را برای من توصیف کردند که قلب بسیار بزرگی داشت و همیشه می خواست به حمایت و کمک دیگران و دوستانش بیاید.

دو زن در محاصره افرادی با پیراهن داور، زیر تابلویی که روی آن نوشته شده است، «فدراسیون جهانی کشتی بازو».
عکس بدون تاریخ سنیک در حال رقابت در مسابقات قهرمانی کشتی بازو. (ارسال شده توسط Jay Senyk)

و به نظر می رسد که او نیز از شادی زیادی برخوردار بود. من داستان های خنده زیادی شنیدم، لحظات زیادی که او به نوعی به طنز در موقعیتی اشاره می کرد و شاید به آرامی دوستی را مسخره می کرد. و حکایت های زیادی از این دست وجود داشت که در حین تحقیق در مورد داستان یاد گرفتم.

تصور کردن او به عنوان یک هدف یا قربانی سخت است، اینطور نیست؟

بله دقیقا.

این تا حدودی همان چیزی است که من می‌خواستم در کتاب به آن بپردازم، زیرا فکر می‌کنم تصورات ما در مورد اینکه چه کسی قربانی است می‌تواند بسیار محدود باشد، و فکر می‌کنم که این موضوع با نمایش‌های فرهنگ عامه از جنایت واقعی است. اغلب ما قربانیان خشونت را به نحوی ضعیف یا ضعیف می‌دانیم. می‌دانید، تمام این موضوع «دختر در پریشانی» وجود دارد و من به صراحت در کتاب می‌گویم: کریستال یک دختر نبود. او آن کادرها را علامت نزد.

و من فکر می‌کنم تا حدودی به همین دلیل بود که مردم به طور بالقوه در کمک به او کوتاهی کردند. مردم کاملاً باور نمی کردند که او در معرض خطر است. می دانید، یک نفر در واقع به او توصیه کرد که رونالد باکس را بنشیند و فقط یک فنجان چای بنوشد و این باعث آرامش او می شود. و واضح است که این چیزی نبود که در اینجا خواسته شده بود.

بنابراین درست است، او کلیشه‌هایی را که ما آن‌ها را قربانی می‌دانیم سرپیچی می‌کند. و فکر می‌کنم این بخشی از نکته بزرگ‌تری است که می‌خواهم به آن اشاره کنم، اینکه خود این کلیشه‌ها واقعاً مفید نیستند.

آیا با نوشتن این کتاب چیزهای زیادی یاد گرفتید؟

اوه بله. فقط شخصاً، به عنوان یک نویسنده، این کتاب مرا از هر نظر کشش داده و به چالش کشیده است. این واقعاً محدودیت‌های خودم را آزمایش کرده است و چیزهای شخصی زیادی وجود دارد که فکر می‌کنم در تحقیق و سپس نوشتن کتاب با آنها دست و پنجه نرم کردم.

اما مطمئناً از نظر چیزهای ملموس تر که من در مورد آنها چیزهای زیادی یاد گرفته ام، فقط کندی فرآیندهای بوروکراتیک. چقدر طول می کشد تا وضوح را پیدا کنید. در این مورد، هیچ قطعنامه ای برای خانواده کریستال یافت نشده است. می دانید، باکس هنوز مفقود است. معلوم نیست زنده است یا مرده. هیچ جسدی پیدا نشده است، به هر حال. و هیچ محاکمه ای صورت نگرفته است. خیلی چیزها حل نشده باقی مانده است.

پرتره زنی خندان که در کنار جاده ایستاده است.
رابرتسون گفت که سنیک “یک فرد بسیار بسیار توانا و بسیار مستقل بود.” (ارسال شده توسط Jay Senyk)

بسیاری از این موارد در زمان واقعی توسط پدر کریستال که یک یادداشت‌دار دقیق بود، ضبط شد. بنابراین، با تماشای افزایش امیدهایش چون شاید راهنمایی های بیشتری وارد شد، یا یک افسر جدید وارد پرونده شد، و سپس شاهد سقوط آنها بود زیرا هنوز هیچ اطلاعاتی کشف نشده بود. مردم همچنین سرعت کار بر روی پرونده را کاهش دادند – قابل درک است، زیرا با گذشت سالها سایر موارد باید در اولویت قرار گیرند.

بنابراین فکر می‌کنم درک اینکه چقدر سخت است بازمانده از خشونت، عضویت در خانواده قربانی یا فقط تعقیب فرآیندهای بوروکراتیک پس از آن – این را کاملاً متوجه نشدم. مطمئنم هنوز به طور کامل آن را درک نکرده ام.

می‌توانم بگویم از نوشتن این کتاب آموختم و رشد کردم، و از هر نظر قابل تصور بود.

امیدوارید از بیان این داستان چه چیزی حاصل شود؟

فکر می‌کنم رسیدن به چیزی که در حالت ایده‌آل بیشتر دوست دارم، احتمالاً دشوار است: دوست دارم بخشی از وضوح را به خانواده کریستال ارائه دهم.

من فکر می‌کنم این فراتر از آن چیزی است که این کتاب می‌تواند به طور بالقوه به دست آورد، اما بدون آزمایش، احساس می‌کنم که این کتاب بسیار باز بوده است و بسیار باز باقی مانده است، و این برای افرادی که کریستال را دوست داشته‌اند و عاشق کریستال هستند واقعاً بسیار دشوار بوده است. هنوز با این غم و این تروما نشسته است.

بنابراین، من دوست دارم، اگر Bax در آنجا باشد، انتشار این کتاب ممکن است اطلاعات بیشتری را در اختیار شما قرار دهد. یا شاید کسی که 15، 20، 30 سال پیش حاضر به صحبت در مورد این موضوع نبود، شاید اکنون آماده است که جلو بیاید. من نمی دانم.

من همچنین فقط می خواهم میراث کریستال را حفظ کنم. می‌دانید، من و مایلز دلفین، همکار پژوهشی‌ام، سال‌های زیادی را صرف صحبت با دوستان و خانواده کریستال کردیم، عکس‌های قدیمی، خاطرات قدیمی، فیلم‌های قدیمی خانه را ردیابی کردیم و تا حد امکان آن‌ها را در کتاب گنجاندیم. بنابراین من دوست دارم این راهی باشد که شخصیت خودش بتواند زندگی کند و زندگی خودش را داشته باشد، حتی پس از مرگش.

برای من، این اعتقاد شخصی من است که اگر به صحبت کردن در مورد کسانی که از دست داده‌ایم ادامه دهیم، آنها حتی فراتر از طول عمر فیزیکی‌شان با ما خواهند ماند.


پلیس هر کسی را که اطلاعاتی در مورد محل اختفای رونالد باکس دارد تشویق می کند تا با واحد پرونده تاریخی یوکان RCMP به شماره 867-667-5555 تماس بگیرد.